مختار بن ابی عبیدة بن مسعود بن عمرو بن عمیر بن عوف بن قسی بن هنبة بن بکر بن هوازن؛(1) از قبیله ثقیف؛ کـه قبیله مشهـور و گستردهای از هـوازن، از اعراب منطقه طائف اسـت، میباشد.(2) کنیهاش ابواسحاق(3)؛ و لقـبش کـیـسـان بود که فـرقـه کـیـسـانیه منسوب به او است. کیسان به معنای زیرک و تیزهوش است.(4)
طبق روایتی، اصـبـغ بـن نـبـاتـه، از یـاران امـیـرالمـؤمـنین میگوید: "لقب کیس را امیرالمؤمنین به مختار دادنـد."(5)
پـدر مـخـتـار ابـوعـبـیـده ثـقـفـی است که در اوایـل خـلافـت عـمـر از طـائف بـه مـدیـنـه آمـد و در آنجـا سـاکن شد.(6) وی یکی از سـرداران بـزرگ جـنـگ بـا ارتـش کـسـری(ایـران) در زمـان عمر بود. (7) ماجرای رشـادت این دلیرمرد در واقعه یوم الجسر در جنگ با ارتش ایران در منطقه بصره معروف است.(8)
مـادر مـخـتـار دومـه است که از زنـان بـا شخصیت بـود و او را صـاحـب عقل و رای و بلاغت و فصاحت دانستهاند.(9)
وی ادب و فضائل اخلاقی را از مکتب اهل بیت پیامبر(علیهم السلام) آموخت،(10) و در آغاز جوانی، هـمراه با پدر و عموی خود برای شرکت در جنگ با لشکر فُرس به عراق آمد و خاندان او همانند بسیاری از مسلمانان صدر اسلام، در عراق و کوفه ماندند. مختار در کنار امیرالمؤمنین(علیه السلام) بود و پـس از شهادت آن حضـرت، بـرای مدتی کوتاه به بصره آمد و در آنجـا سـاکـن شد.(11)
علامه مجلسی(ره) میفرماید: مـختار، فضایل اهل بیت پیامبر اکرم را بیان میکرد و حتی مناقب امیرالمؤمنین و امام حسن و امام حسین(علیهم السلام) را برای مردم منتشر میساخت و معتقد بود که خاندان پیامبر از هر کس برای امامت و حکومت پس از پیـامبـر سـزاوارتـرند و از مصـایـبی کـه بـر خـانـدان پیامبر وارد شده، ناخشنود بود.(12)
خاندان مختـار از شیعیان مخلص و علاقهمنـدان بـه اهل بیت رسالت(علیهم السلام) بودند.
یاری رسانی به مسلم بن عقیل (ع)
بر اساس گواهی تـاریـخ و تـصـریـح شـیـخ مـفـیـد و طـبـری، پـس از آن کـه مـسـلم بـن عـقیل وارد کوفه شد، مستقیما به خانه مختار وارد شد، مختار او را گرامی داشت و رسما از او اعلام حمایت و پشتیبانی کرد.(13)
مختار به ابن غرق گفت: "هرگاه شنیدی که من قیام کردهام، بـه مردم بگو: مختار به خونخواهی شهید مظلوم و مقتـول سرزمین کربلا و فرزند پیامبر خدا - حسین بن علی(علیهماالسلام) - قیام کرده است. به خدا قسم، همه قاتلان حسین را از دم شمشیر خواهم گذراند."
بلاذری مینویسد: خانـه مختـار محل ورود مسلم بود.(14) اما با ورود مزوّرانه و غـیـرمـنتظره ابن زیاد به کوفه، ناگهان اوضاع به هم ریخت و مسلم صلاح دید از خانه مختار بـه خـانـه هـانـی بـن عـروه، کـه مرد مقتدر و با نفوذ شیـعـه در کوفه بـود، نقل مکان کند.
مختار پس از ورود مسلم، آرام ننشست و پس از بیعت با مسلم، به منطقه خطرنیّه و اطراف کوفه برای جمع آوری افراد و گرفتن بیعت برای مسلم حرکت کرد. اما با دگرگونی اوضاع کوفه و تسلیم مردم در مقابل ابن زیاد، دوباره به کوفه بازگشت.
ابن زیـاد دسـتور داد که دعوت کنندگان امام حسین(علیه السلام) و حامیان مختار با او بیعت کنند، وگرنه دستگیـر و اعدام میشوند. ابن اثیر نوشته است: هنگام دستگیری مسلم و هانی، مختار در کوفه نبود و او برای جذب نیرو به اطراف شهر رفته بود و وقتی خبر ناگوار دستگیری مسلم را شـنـیـد، بـا جمعی از افراد و یارانش به کوفه آمد. هنگام ورود به شهر، با نیروهای مسلح ابن زیاد بـرخـورد کـرد و در پـی یـک گـفت و گوی لفظی شدید، بین آنان و مختار و افرادش، درگیری پـیـش آمـد و فـرمـانـده آن گـروه مـسـلح کـشته شد و افراد مختار متفرق شدند؛ زیرا مقاومت را به صـلاح نـدیـدنـد؛ مـخـتـار از آنـان خـواست محل را ترک گویند تا ببینند چه پیش خواهد آمد.(15)
ابن زیاد پس از مسلط شدن بر اوضاع و شهادت مسلم و هانی، به شدت در جست و جوی مختار بـود و برای دستگیری او جایزهای معیّن کرد.(16)
دستگیری مختار توسط ابن زیاد
یکی از دوستان مختار بـه نـام هانی بن جبّه، نزد عمرو بن حریث، نماینده ابن زیاد رفت و ماجرای مخفی شدن مختار را به عمرو اطلاع داد. عمرو به آن شخص گفت: به مختار بگوید مواظب خود باشد که تحت تعقیب است و در خطر میباشد.
مختار به حمایت عمرو نزد ابن زیاد رفت. وقـتـی چـشـم ابـن زیاد به مختار افتاد، فریاد زد: "تو همانی که به یاری پسر عقیل شتافتی؟ "مختار قسم یاد کرد که من در شهر نبودم و شب را هم نزد عمرو بن حریث به سر بردم."(17)
ابن زیاد که عصبانی بود، عصای خود را محکم به صورت مختار کوبید، به طوری که از نـاحیه یک چشم صدمه دید. عمرو برخاست و از مختار دفاع کرد و شهادت داد که او در ماجرا نبوده و بـه وی پناهنده شده است. ابن زیاد کمی آرام گرفت و گفت: "اگر شهادت عمرو نبود، گردنت را میزدم." و دستور داد مختار را به زندان افکندند. همچنان در زندان بود تا امام حسین(علیه السلام) به شهادت رسید.(18)
آزادی مختار از زندان
مختار، زائدة بن قدامه را محرمانه نزد شوهر خواهرش، عبدالله فرزند عمر بن خطّاب، به مدینه فرستاد و به او گفت: که ماجرا را به عبدالله بگوید و او از یزید برایش تقاضای عفو کند.
عبدالله، شوهر صفیه - خواهر مختار - بود. یزیـد و دیگر امویها برایش احترام قائل بودند. او نامهای برای یزید فرستاد و برای مختار، که دامادش بود، تقاضای بخشش کرد. یزید هم بلافاصله، نامهای به ابن زیاد نوشت که به محض رسیدن این نامه، مختار را از حبس آزاد کند.
مختار، که در یک قدمی مرگ بود، با نامه یزید نجات یافت و ابن زیاد او را خواست و به او گـوشـزد کـرد: اگر نامه امیرالمؤمنین(یزید)!! نبود، تو را میکشتم. حالا برو و در کوفه نمان. مختار به ابن زیاد گفت: بسیار خوب، من برای انجام عمره به مکه میروم و با این بهانه به نزد ابن زبیر آمد.
مختار به ناچار به حجاز رفت؛ زیرا آنجا از سلطه بنی امیه آزاد بود و به عبدالله بن زبیر، که خود را حاکم و خلیفه میپنداشت، رفت.
ابن غرق میگوید: در بین راه عراق به طرف حجاز، مختار را دیدم که یک چشمش ناقص شده بـود. عـلت را از او پـرسـیدم. گفت: "چیزی نیست، این زنازاده (ابن زیاد) با عصایش چشم مرا مـعـیـوب نمود." و تاکید کرد(خداوند مرا بکشد، اگر او را نکشم.) مختار همچنین به ابن غرق گفت: "هرگاه شنیدی که من قیام کردهام، بـه مردم بگو: مختار به خونخواهی شهید مظلوم و مقتـول سرزمین کربلا و فرزند پیامبر خدا - حسین بن علی(علیهماالسلام) - قیام کرده است. به خدا قسم، همه قاتلان حسین را از دم شمشیر خواهم گذراند."(19)
بازگشت مختار به کوفه
همزمان با دعوت مختار و تهیه مقدمات قیام، عبدالله بن زبیر، سیاستمدار کارکشتهای به نام عبدالله بن مطیع، را که سابقه دوستی با مختار داشت، به استانداری کوفه منصوب نمود. تـاریـخ ورود اسـتـانـدار جدید بـه کـوفـه، پنج شنبه بیست و پنجم رمضان سال 65 ه .ق بود.
مختار پـس از بریدن از ابـن زبـیـر و تماسهایی که با اهل بیت پیامبر(علیهمالسلام) گرفت، مکه را به قصد عراق برای هدفی بزرگ ترک کرد؛ و به کوفه رفت.(20)
بلاذری نوشته است: مختار با قافلهاش وارد کوفه شد و پیش از ورود به شهر، کنار رودخانه حیره رفت و غسل کرد، موهای خود را روغن زد و خود را معطر کرد، لباسی مناسب پوشید و عـمامهای بر سر نهاد، شمشیر را حمایل کرد و سوار بر اسب وارد شهر شد. در ابتدای ورود، بـه مـسـجـد سـکـون - مـرکـز تجمع مردم در محله کنده - رسید. مردم از او استقبال گرمی کردند. مختار مرتب به مردم بشارت فتح و پیروزی میداد.(21)
مختار با رهبران شیعیان و یاران امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) و کسانی که در حادثه عاشورا دخالت نداشتند - که آنان را (حسینیّون) میگفتند - ملاقات نمود و آنان را به بیعت و قیام دعوت کرد.(22)
مردم کوفه همگی به صورت نیمه مخفیانه با مختار بیعت کردند. اساس این بیعت و هدف از آن قیام، خونخواهی شهدای کربلا بود.(23) خبر ورود مختار به کوفه و گرایش عمومی مردم به او بـه گوش ابن مطیع رسید و قاتلان امام حسین(علیه السلام) همچون شمر بن ذی الجوشن و شبث بن ربعی و زید بن حارث، که از معاونان استاندار ابن زبیر بودند، خطر مختار را به او گوشزد نمودند و پیشنهاد دستگیری و حتی قتل مختار را به او دادند.
سرانجام عمال ابن زبیر، مختار را دستگیر کردند و به زندان انداختند.(24) مختار بـرای دومـیـن بـار بـه زندان افتاد. گوینـد زندانی شدن مختار همزمان با قیام توّابین بود.(25)
مجددا مختار از زندان برای شوهر خواهر خود، عبدالله بن عمر نامهای نوشت و همانند گذشته، از زندان آزاد شد، اما با قید ضمانت.
مختار پس از چند ماه زندانی شدن توسط عمال ابن زبیر، خلاصی یافت، و با یک حرکت حساب شـده مشغول برنامهریزی برای قیام شد و جمعی از سران شیعه و بقایای توابین از طرف او مامور شدند تا از مردم بیعت بگیرند.

مختار ثقفی - ویکیپدیا، دانشنامه? آزاد
نحوه شهادت و پیدا شدن مقبره مختار وچراقبر حر خارج از کربلاست ...
آرامگاه مختار ثقفی در کوفه - آپارات
قبر مختار چگونه کشف شد؟+ عکس - تعامل
ناگفته هایی درباره مختار ثقفی - پارسینه
عاقبت مصعب بن زبیر و حکومت آل زبیر چه شد؟
مختار چند سال حکومت کرد؟
چرا ابراهیم بن مالک اشتر با مصعب بن زبیر بیعت کرد؟ آیا این امر به دلیل عدم بصیرت بود؟
پرسش: عاقبت مصعب بن زبیر و حکومت آل زبیر
عاقبت مصعب بن زبیر و حکومت آل زبیر چه شد؟
پاسخ: با سلام و آرزوی قبولی طاعات و عبادات شما و سپاس از ارتباط تان با مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی
مصعب بن زبیر بن عوام یکی از ده پسر زبیر است.(1) وى از مهمترین حاکمان زبیرى بود که بجز مدت کوتاهى در تمام دورهاى که عراق زیر سلطه زبیریان بود، بر آن حکومت کرد. (2)همچنین او نخستین کسی بود که در عراق درهم و دینار سکه زد. وی این کار را به دستور برادرش عبدالله که فرمانروای حجاز بود، انجام داد.(3) مصعب درشکست مختار نقش اساسی داشت وسقوط حکومت مختار ثقفی درعراق به دست او صورت گرفت. وی پس از غلبه بر مختار خونریزی زیادی کردو تعدد زیادی از یاران مختار را کشت. (4 ) همچنین اوهنگامی که عبدالملک مخالفان خود در شام را به قتل رساند، با مشورت عده ای از درباریان به فکر تصرف عراق افتاد. از طرفی بسیاری از اشراف و بزرگان عراق نیز برای او نامه نوشته و او را به عراق دعوت کردند.(5) وقتی عبدالملک به طرف عراق حرکت کرد، مصعب به مقابله با او شتافت. عبدالملک به خاطر دوستی و رفاقتی که از قبل با او داشت، پیش از جنگ از او درخواست کرد که با هم سخن بگویند(6) و یا کار را به شورا ارجاع دهند. (7)مصعب نپذیرفت و این در حالی بود که اکثر سربازان و فرماندهان سپاه او فریفته ی وعده و وعیدهای عبدالملک شده و به مروانیان پیوستند.(8) وى تا آخر مقاومت کرده و در واپسین دم از عروة بن مغیره، سیره حسین بن على(ع) را در هنگام شهادت پرسید. او نیز گفت: حسین بن على حاضر به پذیرش حکم ابن زیاد نشد، در آن موقع مصعب گفت:
برگزیدگان خاندان هاشم در طف (کربلا) سنتی را پایهریزی کردند و این سنت را براى مردم کریم باقى گذاشته که باید از آن ها پیروى کنند.(9) به دنبال آن مصعب تا آخر ایستادگی کرد تا این که کشته شد. این رویداد در نیمه جمادی الاولی سال 72(ه.ق) اتفاق افتاد.(10) وی هنگام مرگ 36 سال داشت.(11) بعد ازقتل مصعب، عبدالله بن زبیر در جنگ با عبد الملک مروان کشته شد. (12) و این امر در ماه جمادی الاخره سال 73 اتفاق افتاد. (13)به این صورت حکومت آل زبیر به پایان رسید.
پی نوشت ها:
1. ابن سعد،الطبقات الکبرى، تحقیق محمد عبد القادر عطا، بیروت، دار الکتب العلمیة، 1410، ط الأولى، ج 5، ص 140.
2. البلاذرى، فتوح البلدان، بیروت، دار و مکتبة الهلال، 1988، ص 450 - 448.
3. ابن خلدون، دیوان المبتدأ و الخبر فى تاریخ العرب و البربر و من عاصرهم من ذوى الشأن الأکبر، تحقیق خلیل شحادة، بیروت، دار الفکر، ط الثانیة، 1408، ج 1، ص 323.
4.تاریخ یعقوبی، بیروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، ج 2، ص 265؛ ابن ابى الحدید معتزلى، شرح نهج البلاغة، انتشارات کتابخانه آیت الله مرعشى قم، 1404 ه، ج3، ص298و297.
5. ابن الأثیر، الکامل فی التاریخ، بیروت، دار صادر - دار بیروت، 1385، ج 4، ص 323.
6. ابن قتیبة، المعارف، تحقیق ثروت عکاشة، القاهرة، الهیئة المصریة العامة للکتاب، 1992، ط الثانیة، ج2، ص 35
7. ابن اثیر، پیشین، ج 4، ص 326.
8. مسعودی، مروج الذهب، تحقیق اسعد داغر، قم، دار الهجرة، 1409، چاپ دوم، ج 3، ص 109.
9. البلاذرى،انساب الأشراف، تحقیق محمد باقر المحمودی، بیروت، مؤسسة الأعلمی للمطبوعات، 1394، ط الأولى، ج 7، ص 92.
10. ابن سعد، همان، ج5، ص 140.
11. نویری، نهایه الارب فی فنون الادب، ترجمه محمود مهدوی دامغانی، تهران، چاپخانه سپهر، 1364، چاپ اول، ج 6، ص 105.
12. تاریخ طبری، ترجمه ابو القاسم پاینده، تهران، ناشر: اساطیر، سال چاپ: 1375 ش، چاپ پنجم، ج8، ص3487.
13. طبری، تاریخ طبری، قاهره، مطبعه الاستقامه بالقاهره، 1358ه -1939م، ج5، ص29.
پرسش: مختار چند سال حکومت کرد؟
پاسخ: با سلام و آرزوی قبولی طاعات و عبادات شما و سپاس از ارتباط تان با مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی
نظر به گزارشات طبری وی در سال 66 به حکومت کوفه رسید و در سال 67 به شهادت رسید می توان گفت یک سال و چند ماه حکومت وی بیشتر طول نکشید(1)
برای آگاهی بیشر رک قیام مختارسید ابو فاضل رضوی اردکانی،ناشر:دفتر تبلیقات، ص465.
پی نوشت:
1 . تاریخ الأمم و الملوک، أبو جعفر محمد بن جریر الطبری (م 310)، تحقیق محمد أبو الفضل ابراهیم، بیروت، دار التراث، ط الثانیة، 1387/1967، ج6، ص32و ج6، ص116.
پرسش: چرا ابراهیم بن مالک اشتر با مصعب بن زبیر بیعت کرد؟ آیا این امر به دلیل عدم بصیرت بود؟
پاسخ: با سلام و آرزوی قبولی طاعات و عبادات شما و سپاس از ارتباط تان با مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی
ابراهیم فرزند مالک اشتر یار صمیمی و صحابی خاص امیرالمؤمنین، رئیس قبیله نخع و یکه تاز آنان از فرماندهان شریف و با سیادتی بود که به شجاعت و تدبیر مشهور بود.
علامه سید محسن امین نیز او را در کتابش اعیان الشیعه چنین می ستاید: « ابراهیم مردی شجاع، سلحشور، با شهامت، صف شکن و رئیس بود، او دارای طبعی عالی و همتی بلند و طرفدار حق بود. دارای طبع شعر و زبانی فصیح و هوادار و دوستدار خاندان عصمت و طهارت؛ همان گونه که پدرش مالک اشتر نیز دارای چنین صفات و امتیازات عالی بود. حق هم همین است که چنین فرزندی مجسمه چنین پدری باشد». (1)
چهره ای مانند ابراهیم موجبات اعتلای هر چه بیش تر مختار را فراهم آورده بود. موفقیت های بسیاری را نصیب قیام کرده بود. ابراهیم با مختار بیعت کرد. همراه او قیام بزرگ شیعیان عراق را به راه انداخت. او پس از آغاز قیام و به دست گرفتن امور کوفه به عنوان فرمانده کل سپاه مختار انتخاب شده، اقدامات بسیاری را در کوفه و عراق به انجام رسانید.
جنگ نهر خازر بارزترین عرصه ظهور و بروز قابلیت های فرماندهی این فرمانده شجاع بود. در این جنگ سپاه عراق که تعدادشان بسی کم تر از سپاه شام به فرماندهی عبیدالله بن زیاد بود ،بر سپاه شام چیره آمد و ابن زیاد نیز در نبردی تن به تن با ابراهیم کشته شد.(2)
ابراهیم بعد از اتمام کار جنگ به عنوان حاکم موصل در آن جا مستقر شد. (3) وی به دستور مختار منطقه را با اختیارات تام اداره می کرد. در زمان جنگ مختار با مصعب در محل ماموریت خود مشغول انجام وظیفه بود. (4)برخی معتقدند مدرک معتبری نداریم که مختار از او کمک خواسته و او در انجام وظیفه و کمک به مختار سستی کرده باشد. مختار فرماندهی جنگ با مصعب را به احمر بن شمیط که مرد شجاع و از محبان اهل بیت بود، واگذار کرد و از ابراهیم نخواست که فرماندهی این جنگ را به عهده بگیرد. شاید به جهت حساسیت و اهمیت منطقه موصل بود. شاید هم اشتباه مختار بود که فرماندهی این نبرد مهم را به ابراهیم واگذار نکرد. (5)
شاید هم علل دیگری داشته مانند آنکه دشمن بین مختار و ابراهیم اختلاف افکنده و به تفرقه افکنی پرداخت. این حیله دشمن موجب جدایی آن دو شد.
به هر روی داشته های تاریخی ما، در باره علل جدایی این دو شخصیت بسیار اندک و ناکافی است، به طوری که پژوهش گرِ تاریخ را در کشف علل این جدایی و دادن صورت روشنی از انگیزه های ابراهیم، در شانه خالی کردن از یاریِ مختار، با مشکل مواجه می سازد.
البته لازم به یاد آوری است که همکاری این دو در راستای وظیفه خون خواهی امام حسین (ع) و مجازات مجرمان کربلا بوده که این مهم را به خوبی انجام دادند. اما ابراهیم که خود را کمتر از مختار نمی دید، لزومی نداشته در ادامه امور حکومتی از مختار پیروی نماید. زیرا بیش ازاین پیروی از او لازم واجب نبوده. افزون بر آن آنچه به این دو شخصیت جایگاه مثبتی داده خونخواهی از ماجرای عاشورا است. اما سایر رفتارهای آنان که برخی قطعا ناشایست بوده قابل دفاع نیست.
بعد از شهادت مختار، مصعب بن زبیر از یک سو و عبدالملک مروان از سوی دیگر در او طمع کردند تا ابراهیم را که مردی پر نفوذ و مدیر بود، با خود همراه سازند؛ از این رو مصعب نامه ای به ابراهیم نوشته، به او وعده داد که در صورتی که حکومت ابن زبیر را بپذیرد، امارت مناطق شمالی عراق را به او می سپارد. نامه مشابهی نیز از سوی عبدالملک مروان - خلیفه اموی شام - به دست ابراهیم رسید. ابراهیم با یاران و مشاورانش در این باب به مشورت پرداخت. سرانجام تصمیم گرفت با مصعب بن زبیر همراه شود، تا هدف های خویش را در ریشه کن کردن شجره خبیثه بنی امیه، جامه عمل بپوشاند. پس نامه ای به مصعب نوشت و با گروهی از یاران خود از موصل یا نصیبین - مقر حکومت خود - حرکت کرد و به کوفه آمد و با مصعب ملاقات کرد. (6)
سرانجام ابراهیم در سال 72 هجری یا 71 در پی شکست مصعب و لشکر عراق از سپاهیان عبدالملک مروان که برای تصرف عراق به جنگ مصعب بن زبیر فرستاده شده بودند، کشته شد. سر بریده او را نزد عبدالملک مروان فرستادند. بدن او نزدیک سامرا به خاک سپرده شد که قبرش زیارتگاه و دارای قبه و بارگاهی می باشد. (7)
پی نوشت ها:
1. اعیان الشیعه، سید محسن امین، تحقیق سید حسن امین، بیروت، دار التعارف للمطبوعات، 1418 ه ق، چاپ پنجم، ج 3، ص 171.
2. ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، بیروت، دار صادر، ج 4، ص 261 - 264.
3. همان، ص 265.
4. سید ابوفاضل رضوی اردکانی، ماهیت قیام مختار، ص 655، قم، دفتر تبلیغات اسلامی.
5. همان، ص 604 - 605 .
6. الکامل، همان، ص 275.
7. اعیان الشیعه، همان، ص 171 و 174.
موفق باشید.
- بازدید: 97263
عاقبت مصعب بن زبیر و حکومت آل زبیر چه شد؟
مختار چند سال حکومت کرد؟
چرا ابراهیم بن مالک اشتر با مصعب بن زبیر بیعت کرد؟ آیا این امر به دلیل عدم بصیرت بود؟
پرسش: عاقبت مصعب بن زبیر و حکومت آل زبیر
عاقبت مصعب بن زبیر و حکومت آل زبیر چه شد؟
پاسخ: با سلام و آرزوی قبولی طاعات و عبادات شما و سپاس از ارتباط تان با مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی
مصعب بن زبیر بن عوام یکی از ده پسر زبیر است.(1) وى از مهمترین حاکمان زبیرى بود که بجز مدت کوتاهى در تمام دورهاى که عراق زیر سلطه زبیریان بود، بر آن حکومت کرد. (2)همچنین او نخستین کسی بود که در عراق درهم و دینار سکه زد. وی این کار را به دستور برادرش عبدالله که فرمانروای حجاز بود، انجام داد.(3) مصعب درشکست مختار نقش اساسی داشت وسقوط حکومت مختار ثقفی درعراق به دست او صورت گرفت. وی پس از غلبه بر مختار خونریزی زیادی کردو تعدد زیادی از یاران مختار را کشت. (4 ) همچنین اوهنگامی که عبدالملک مخالفان خود در شام را به قتل رساند، با مشورت عده ای از درباریان به فکر تصرف عراق افتاد. از طرفی بسیاری از اشراف و بزرگان عراق نیز برای او نامه نوشته و او را به عراق دعوت کردند.(5) وقتی عبدالملک به طرف عراق حرکت کرد، مصعب به مقابله با او شتافت. عبدالملک به خاطر دوستی و رفاقتی که از قبل با او داشت، پیش از جنگ از او درخواست کرد که با هم سخن بگویند(6) و یا کار را به شورا ارجاع دهند. (7)مصعب نپذیرفت و این در حالی بود که اکثر سربازان و فرماندهان سپاه او فریفته ی وعده و وعیدهای عبدالملک شده و به مروانیان پیوستند.(8) وى تا آخر مقاومت کرده و در واپسین دم از عروة بن مغیره، سیره حسین بن على(ع) را در هنگام شهادت پرسید. او نیز گفت: حسین بن على حاضر به پذیرش حکم ابن زیاد نشد، در آن موقع مصعب گفت:
برگزیدگان خاندان هاشم در طف (کربلا) سنتی را پایهریزی کردند و این سنت را براى مردم کریم باقى گذاشته که باید از آن ها پیروى کنند.(9) به دنبال آن مصعب تا آخر ایستادگی کرد تا این که کشته شد. این رویداد در نیمه جمادی الاولی سال 72(ه.ق) اتفاق افتاد.(10) وی هنگام مرگ 36 سال داشت.(11) بعد ازقتل مصعب، عبدالله بن زبیر در جنگ با عبد الملک مروان کشته شد. (12) و این امر در ماه جمادی الاخره سال 73 اتفاق افتاد. (13)به این صورت حکومت آل زبیر به پایان رسید.
پی نوشت ها:
1. ابن سعد،الطبقات الکبرى، تحقیق محمد عبد القادر عطا، بیروت، دار الکتب العلمیة، 1410، ط الأولى، ج 5، ص 140.
2. البلاذرى، فتوح البلدان، بیروت، دار و مکتبة الهلال، 1988، ص 450 - 448.
3. ابن خلدون، دیوان المبتدأ و الخبر فى تاریخ العرب و البربر و من عاصرهم من ذوى الشأن الأکبر، تحقیق خلیل شحادة، بیروت، دار الفکر، ط الثانیة، 1408، ج 1، ص 323.
4.تاریخ یعقوبی، بیروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، ج 2، ص 265؛ ابن ابى الحدید معتزلى، شرح نهج البلاغة، انتشارات کتابخانه آیت الله مرعشى قم، 1404 ه، ج3، ص298و297.
5. ابن الأثیر، الکامل فی التاریخ، بیروت، دار صادر - دار بیروت، 1385، ج 4، ص 323.
6. ابن قتیبة، المعارف، تحقیق ثروت عکاشة، القاهرة، الهیئة المصریة العامة للکتاب، 1992، ط الثانیة، ج2، ص 35
7. ابن اثیر، پیشین، ج 4، ص 326.
8. مسعودی، مروج الذهب، تحقیق اسعد داغر، قم، دار الهجرة، 1409، چاپ دوم، ج 3، ص 109.
9. البلاذرى،انساب الأشراف، تحقیق محمد باقر المحمودی، بیروت، مؤسسة الأعلمی للمطبوعات، 1394، ط الأولى، ج 7، ص 92.
10. ابن سعد، همان، ج5، ص 140.
11. نویری، نهایه الارب فی فنون الادب، ترجمه محمود مهدوی دامغانی، تهران، چاپخانه سپهر، 1364، چاپ اول، ج 6، ص 105.
12. تاریخ طبری، ترجمه ابو القاسم پاینده، تهران، ناشر: اساطیر، سال چاپ: 1375 ش، چاپ پنجم، ج8، ص3487.
13. طبری، تاریخ طبری، قاهره، مطبعه الاستقامه بالقاهره، 1358ه -1939م، ج5، ص29.
پرسش: مختار چند سال حکومت کرد؟
پاسخ: با سلام و آرزوی قبولی طاعات و عبادات شما و سپاس از ارتباط تان با مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی
نظر به گزارشات طبری وی در سال 66 به حکومت کوفه رسید و در سال 67 به شهادت رسید می توان گفت یک سال و چند ماه حکومت وی بیشتر طول نکشید(1)
برای آگاهی بیشر رک قیام مختارسید ابو فاضل رضوی اردکانی،ناشر:دفتر تبلیقات، ص465.
پی نوشت:
1 . تاریخ الأمم و الملوک، أبو جعفر محمد بن جریر الطبری (م 310)، تحقیق محمد أبو الفضل ابراهیم، بیروت، دار التراث، ط الثانیة، 1387/1967، ج6، ص32و ج6، ص116.
پرسش: چرا ابراهیم بن مالک اشتر با مصعب بن زبیر بیعت کرد؟ آیا این امر به دلیل عدم بصیرت بود؟
پاسخ: با سلام و آرزوی قبولی طاعات و عبادات شما و سپاس از ارتباط تان با مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی
ابراهیم فرزند مالک اشتر یار صمیمی و صحابی خاص امیرالمؤمنین، رئیس قبیله نخع و یکه تاز آنان از فرماندهان شریف و با سیادتی بود که به شجاعت و تدبیر مشهور بود.
علامه سید محسن امین نیز او را در کتابش اعیان الشیعه چنین می ستاید: « ابراهیم مردی شجاع، سلحشور، با شهامت، صف شکن و رئیس بود، او دارای طبعی عالی و همتی بلند و طرفدار حق بود. دارای طبع شعر و زبانی فصیح و هوادار و دوستدار خاندان عصمت و طهارت؛ همان گونه که پدرش مالک اشتر نیز دارای چنین صفات و امتیازات عالی بود. حق هم همین است که چنین فرزندی مجسمه چنین پدری باشد». (1)
چهره ای مانند ابراهیم موجبات اعتلای هر چه بیش تر مختار را فراهم آورده بود. موفقیت های بسیاری را نصیب قیام کرده بود. ابراهیم با مختار بیعت کرد. همراه او قیام بزرگ شیعیان عراق را به راه انداخت. او پس از آغاز قیام و به دست گرفتن امور کوفه به عنوان فرمانده کل سپاه مختار انتخاب شده، اقدامات بسیاری را در کوفه و عراق به انجام رسانید.
جنگ نهر خازر بارزترین عرصه ظهور و بروز قابلیت های فرماندهی این فرمانده شجاع بود. در این جنگ سپاه عراق که تعدادشان بسی کم تر از سپاه شام به فرماندهی عبیدالله بن زیاد بود ،بر سپاه شام چیره آمد و ابن زیاد نیز در نبردی تن به تن با ابراهیم کشته شد.(2)
ابراهیم بعد از اتمام کار جنگ به عنوان حاکم موصل در آن جا مستقر شد. (3) وی به دستور مختار منطقه را با اختیارات تام اداره می کرد. در زمان جنگ مختار با مصعب در محل ماموریت خود مشغول انجام وظیفه بود. (4)برخی معتقدند مدرک معتبری نداریم که مختار از او کمک خواسته و او در انجام وظیفه و کمک به مختار سستی کرده باشد. مختار فرماندهی جنگ با مصعب را به احمر بن شمیط که مرد شجاع و از محبان اهل بیت بود، واگذار کرد و از ابراهیم نخواست که فرماندهی این جنگ را به عهده بگیرد. شاید به جهت حساسیت و اهمیت منطقه موصل بود. شاید هم اشتباه مختار بود که فرماندهی این نبرد مهم را به ابراهیم واگذار نکرد. (5)
شاید هم علل دیگری داشته مانند آنکه دشمن بین مختار و ابراهیم اختلاف افکنده و به تفرقه افکنی پرداخت. این حیله دشمن موجب جدایی آن دو شد.
به هر روی داشته های تاریخی ما، در باره علل جدایی این دو شخصیت بسیار اندک و ناکافی است، به طوری که پژوهش گرِ تاریخ را در کشف علل این جدایی و دادن صورت روشنی از انگیزه های ابراهیم، در شانه خالی کردن از یاریِ مختار، با مشکل مواجه می سازد.
البته لازم به یاد آوری است که همکاری این دو در راستای وظیفه خون خواهی امام حسین (ع) و مجازات مجرمان کربلا بوده که این مهم را به خوبی انجام دادند. اما ابراهیم که خود را کمتر از مختار نمی دید، لزومی نداشته در ادامه امور حکومتی از مختار پیروی نماید. زیرا بیش ازاین پیروی از او لازم واجب نبوده. افزون بر آن آنچه به این دو شخصیت جایگاه مثبتی داده خونخواهی از ماجرای عاشورا است. اما سایر رفتارهای آنان که برخی قطعا ناشایست بوده قابل دفاع نیست.
بعد از شهادت مختار، مصعب بن زبیر از یک سو و عبدالملک مروان از سوی دیگر در او طمع کردند تا ابراهیم را که مردی پر نفوذ و مدیر بود، با خود همراه سازند؛ از این رو مصعب نامه ای به ابراهیم نوشته، به او وعده داد که در صورتی که حکومت ابن زبیر را بپذیرد، امارت مناطق شمالی عراق را به او می سپارد. نامه مشابهی نیز از سوی عبدالملک مروان - خلیفه اموی شام - به دست ابراهیم رسید. ابراهیم با یاران و مشاورانش در این باب به مشورت پرداخت. سرانجام تصمیم گرفت با مصعب بن زبیر همراه شود، تا هدف های خویش را در ریشه کن کردن شجره خبیثه بنی امیه، جامه عمل بپوشاند. پس نامه ای به مصعب نوشت و با گروهی از یاران خود از موصل یا نصیبین - مقر حکومت خود - حرکت کرد و به کوفه آمد و با مصعب ملاقات کرد. (6)
سرانجام ابراهیم در سال 72 هجری یا 71 در پی شکست مصعب و لشکر عراق از سپاهیان عبدالملک مروان که برای تصرف عراق به جنگ مصعب بن زبیر فرستاده شده بودند، کشته شد. سر بریده او را نزد عبدالملک مروان فرستادند. بدن او نزدیک سامرا به خاک سپرده شد که قبرش زیارتگاه و دارای قبه و بارگاهی می باشد. (7)
پی نوشت ها:
1. اعیان الشیعه، سید محسن امین، تحقیق سید حسن امین، بیروت، دار التعارف للمطبوعات، 1418 ه ق، چاپ پنجم، ج 3، ص 171.
2. ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، بیروت، دار صادر، ج 4، ص 261 - 264.
3. همان، ص 265.
4. سید ابوفاضل رضوی اردکانی، ماهیت قیام مختار، ص 655، قم، دفتر تبلیغات اسلامی.
5. همان، ص 604 - 605 .
6. الکامل، همان، ص 275.
7. اعیان الشیعه، همان، ص 171 و 174.
موفق باشید.