سلام به وب سایت خوش آمدید

script type="text/javascript">var pb_zarpop_user_id = 3003; دانلود ترانه دوش دوش مه لقا از غزل شاکری - محرم ۹۵
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
آنکه در فراگیریش پرهیزگاری نورزد، خداوند به یکی از این سه چیزمبتلایش می کند : یا او را در جوانی بمیراند یا وی را در روستاها بیفکند و یا به خدمت پادشاه مبتلا گرداند . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]
 
یکشنبه 95 آبان 23 , ساعت 10:29 عصر

 

دوش، دوش، دوش که آن مه لقا، خوش ادا، باصفا، باوفا

از برم آمد و بنشست، برده دین و دلم از دست

باز، باز، باز مرا سوی خود، می کشد، می برد، می زند

با دو چشم، با دو چشم مست، ابرویش، ابرویش پیوست

آتش اندر دلم بر زد

زان رخ همچو آذر زد

سوخت همه خرمنم، یکسره جان و تنم

کشته عشقت منم، ای صنم، بد مکن

بیش از این ظلم بی حد مکن...

 

دانلود فایل صوتی صدای غزل شاکری از اینجا

تصاویر جدید زیباسازی وبلاگ , سایت پیچک » بخش تصاویر زیباسازی » سری ششم www.pichak.net کلیک کنید

موزیک ویدئو تصنیف (دوش دوش) با صدای غزل شاکری را در اینجا ببینید.

از اینجا دانلود کنید.

 

دکلمه ی مصطفی زمانی را در اینجا ببینید.

از اینجا دانلود کنید.

تصاویر جدید زیباسازی وبلاگ , سایت پیچک » بخش تصاویر زیباسازی » سری ششم www.pichak.net کلیک کنید

قصه ی "مهمانی های شبانه" با صدای زیبای غزل شاکری

قصه ی "اینجا کجاست؟" با صدای زیبای غزل شاکری

قصه ی "پسر" به روایت زیبای غزل شاکری

قصه ی فوق العاده زیبای "برگ های تکان خورده" به روایت غزل شاکری

قصه ی زیبا و حزن انگیز "حوریه" به روایت غزل شاکری

تصاویر جدید زیباسازی وبلاگ , سایت پیچک » بخش تصاویر زیباسازی » سری ششم www.pichak.net کلیک کنید

دوستان مهربان و عزیز، نظرات شما واقعا باعث دلگرمیه.

پس نظر یادتون نره! 

 تصاویر جدید زیباسازی وبلاگ , سایت پیچک » بخش تصاویر زیباسازی » سری ششم www.pichak.net کلیک کنید

برای بارگذاریِ کاملِ تصاویر، صبور باشید!

بزرگ آقا+سریال شهرزاد+علی نصیریان+قسمت بیست و شش+دیالوگ های برگ آقا

به نظر من که یکی از زیباترین و دردناک ترین و پرقتل ترین! قسمت های سریال شهرزاد قسمت بیست و ششم(26) بود. از همون سکانس های اول که بزرگ آقا در حال شطرنج بازی کردنه و یکی یکی مهره ها رو از صفحه خارج میکنه و یکی یکی دشمنانش از سر راه برداشته میشن. واقعا یه صلابت و حس غرور خاصی رو در چهره ش میشه دید.

بابک+امیر حسین رستمی+شهرزاد+مینا وحید+دیالوگ های شهرزادی

صحنه ی تیر خوردن مریم و بر باد رفتن تمام آرزوهای بابک جلوی چشمش و جایی که طاقت نمیاره و تیر خلاص رو به خودش میزنه...

فرهاد دماوندی+غزل شاکری+سالن تئاتر+دیالوگ های شهرزادی+شهرزاد

 و بالاخره ما نمردیم و چشمانمون به دیدار سکانسی که فرهاد وجود رویا رو در سالن تئاتر حس میکنه، منور شد! من که به شخصه تمام قسمت های شهرزاد رو به امید دیدن این صحنه دیدم و بسیار هم زیبا از آب در اومده بود. با صدای دلنشین غزل شاکری و موسیقی دلنواز و اشک های فرهاد.

انگار در اون لحظه ذهن آدم، یهو به سمت همه ی آدم هایی که باید باشن و نیستن پر میکشه و بغض... برای مدتی آدم از فیلم جدا میشه.

بزرگ آقا+دیالوگ های بزرگ آقا+تکست گرافی+شهرزاد+پریناز ایزدیار

و سکانسی که بزرگ آقا دوباره میخواد به شیرین بفهمونه که باید خیلی قوی تر رفتار کنه. " دیوان سالار بودن یعنی زخم خوردن و دم نزدن. این تن من پر از نقش و نگار جای زخمه که هرکدوم تاریخی داره! کتاب تاریخِ تن من! ".

تو اگه ده تا زخم خوردی من هزارتا! زندگی ما دیوان سالارا همینه! خدا ما رو خواسته برای زخم خوردن و دم نزدن و جا به جا کردن کارای دنیا. دیوان سالار باش دختر! دیوان سالار! "

پرویز فلاحی پور+نصرت+شربت+سریال شهرزاد+دیالوگ های شهرزادی

سکانس احساسی و پر ابهام دیدار نصرت و شربت. انگار نصرت، شربت رو توی لباس های زنش دید! یا لااقل شبیه به همسرش. موسیقی که منو یاد فیلم قیصر میندازه و یه حال و هوای قدیمی.

کافه نادری+سریال شرزاد+شهرزاد+مصطفی زمانی+دیالوگ های شهرزاد

دیدار فرهاد و شهرزاد در کافه نادری و اون حس بینشون که انگار با گذشت زمان یا فروکش کرده یا پشت دردهایی که هردو کشیدن گم شده!

شعری که فرهاد میخونه "در من کوچه ای ست، که با تو در آن نگشته ام سفری ست، که با تو هنوز نرفته ام، روزها و شب هایی ست، که با تو به سر نکرده ام و عاشقانه هایی که با تو هنوز نگفته ام..." تمنایی که توی شعرش هست برای نرم شدن دل شهرزاد.

قباد+سریال شهرزاد+دیالوگ های قباد+دیالوگ های شهرزادی+تکست نوشته شهرزاد

و سکانس آخر و گریه کردن قباد. در واقع زار زار گریه کردن قباد. وقتی که میگه "بچه تو سپردی به شیرین؟ اون یکیُ میخواد خودشو جمع کنه!" و شهرزاد تا عمق وجودش دلش برای بچه ش تنگ میشه...

حمیرای شهرزاد+سریال شهرزاد+خواهر شهرزاد+دیالوگ های شهرزادیو در آخر دیالوگ حمیرا " پدر بچشه! این چیزا ما رو بیچاره کرده دیگه... " که شاید درد دل همه ی زن های اون دوران باشه...

همه چیز انگار دست به دست هم داده بود که اشک بیننده رو در بیاره. حتی اگر دو قسمت آخر سریال رو نبینم در همین حد برای من زیبا و جذاب بود. گاهی آدم پایان چیزی رو هم نبینه مهم نیست. همین که درک کنه در این مسیر چه چیزی به همه ی آدم ها گذشته کافیه... 



لیست کل یادداشت های این وبلاگ